ادامه دفتر چهارم، یا شاید پنجم..

آخرین مطالب

۱۶ مطلب در خرداد ۱۳۹۸ ثبت شده است

  • ۰
  • ۰

نمیدونم

نمیدونم این روزا چیکار میکنم که اینقدررر خسته میشم 

و فضا زمان به این قشنگی رو چرا باید امتحان داشته باشم :/

  • ۰
  • ۰

نمیدونم چند

تا الان کوانتوم و مکانیک سماوی تقریبا خوب پیش رفتن. ولی هنوز جای سختش مونده...


چه حرصی خوردم من امروز. چطور یه آدم میتونه اینقدر پر رو باشه... بابا همون وقتی که تو میذاری میگردی دنبال جواب تمرین های بقیه، ما میذاریم تمرین هارو مینویسیم. همون وقتی که میذاری برای تقلب، همون رو ما میشینیم سوال حل میکنیم. واقعا چرا یک آدم باید برای یکی دو نمره اینقدر خودش رو پست کنه. 

واقعا مثلا من فلسفه ی تقلب رو نمیفهمم. اگه یکی بخواد صرفا پاس بشه میگم خب، ولی این میخواد با تقلب نمره ی خوب بگیره :/ چه ارزشی داره آخه. 


اصلا به من چه.

  • ۰
  • ۰

For you

I have to learn to live in the moment. Future might never come.

  • ۰
  • ۰

سی و هفت

از توانایی هام اینه که 2 فصل کوانتوم رو توو حدود 2 ساعت بخونم :/ یعنی مرور کنم در واقع.

از توانایی های دیگه م هم خوردن شیرینی زیاده! 

  • ۰
  • ۰

سی و شش

امروز حالم خوب نبود. خوابیدم و خوابیدم و خوابیدم، غذا خوردم، خوابیدم. رفتم حموم اومدم دوباره غذا خوردم و خوابیدم. :/

بعدش فهمیدم تولد هم اتاقیم بوده، و هم اتاقی دیگه م کیک و اینا خریده بود و آورده بود(خوشم میاد از آدمایی که اینجوری اجتماعی و مهربونن) بچه ها اومدن و حرف زدیم یکم.

میگفتم گلزار اصلا جذاب نیست. بعد یکی گفت، یعنی چی نیست؟! گفتم نیسن دیگه خب. بعد میگفت یعنی به نظرت تا حالا با کسی خوابیده؟! من اینجوری بودم که، هیچ دلیلی برای نخوابیدن نداشته به نظرم! و اینکه خب چرا باید مهم باشه...دختر تو حداقل 21 سالته، ول کن این عاشقی های بچگانه رو :/

بعدش داشتیم درباره ی زبان حرف میزدیم. من گفتم دوست دارم برم کلاس زبان. گفت خب برو. یکی از بچه ها گفت تو که فولی. گفتم آره. اون یکی گفت خب فرانسه برو، گفتم فرانسه هم رفتم. حالا شاید تابستون دوباره فرانسه برم امتحان تعیین سطح بدم و اینا. خیلی دلم برای اون جو تنگ شده. بعد همون اولیه گفت وااای یعنی چی چطوری زبان رو فولی؟ یعنی میتونی قشنگ صحبت کنی؟ گفتم آره میتونم. 

در واقع، با تموم شدم کلاس دوم دبیرستانم، زبان انگلیسیم هم تموم شد. و داشتم میرفتم که معلم زبان بشم. نشدم البته.


حالا مهم نیست اینا. ولی این دختره یه حالتی داشت که خوشم نیومد. انشاالله که حسود نبوده.


داشتیم حرف میزدیم.

گفتم خیلی دوست دارم ببینم یه همچین اتفاقی که تابستون برای من افتاد به واسطه ی اون، برای اونم بیفته و ببینه که چه حس "قشنگی" به آدم دست میده. دوست دارم واقعا ببینم.

بعد الان دارم فکر میکنم که من نباید فقط اون رو سرزنش کنم، فی الواقع دو نفر مقصرِ حال بد من بودن. (خودم نبودم البته) قضیه اینه که من هیچ وقت تمام سرزنش رو نصف نمیکنم و بزنم توو سرشون و تمومش کنم.

هی یادم میاد حالم بد میشه. یه بار این یکی، یه بار اون یکی . هر بار یکی رو میزنم میرینم بهش :/

بعد الانم میدونم، میاد میگه ما که حالمون خوب بود،  چی شد که تو دوباره یاد این قضیه افتادی؟! خودمم نمیدونم! خودمم نمیخوام!!!!

  • ۰
  • ۰

سماوی

دور دوم قسمت سوم دست نوشته های سماوی. و من به طرز عجیبی دارم همه چیو میفهمم و خودم درایو میکنم. مکانیکه یکم و نظریه گروه :/

البته هنوز تقدیم حضیض سیارات که به خاطر غبار دور خورشید به وجود میاد رو نمیتونم ثابت کنم. من با تقدیم فرفره معمولی هم مشکل دارم، با تقدیم محور زمین هم مشکل دارم حتی!! حالا تقدیم حضیض سیاره؟! :///


امروز البته خیلی کم درس خوندم. رفتم دانشکده و کل روز حالت تهوع داشتم. پیتزا خوردیم بعدش نشستیم با بچع ها چند ساعت همش چرت و پرت گفتیم خندیدیم.

به بقیه میگفت من خیلی درس میخونم. گفتم نه. گفتم که فرجه های ترم پیش، یک شب تا صبح بازی میکردیم. گفت خب خوش نگذشت؟ گفتم چرا. گفت ببین خب اون خوشی یادت میمونه، ولی درس خوندن کجا یادت میمونه و خاطره میشه؟ دیدم راست میگه :) یعنی این آدم هر کاری میکنه که من درس نخونم.


حالا این تموم بشه بعدش باید برم سماوی بخونم.


*خواستم دولت ها رو مقایسه کنم... یکمی هم نوشتم. بعدش گفتم بیخیال. 

  • ۰
  • ۰

تقدیم حضیض

توو ی جزوه ی مکانیک سماوی یه تمرین هست، نوشته اول نشون بدین وجود غبار اطراف خورشید چه پتانسیلی رو ایجاد میکنه، بعدش برین نشون بدین که این اختلال باعث ایجاد تقدیم حضیض سیارات میشه! :/

حالا من :/ فقط اگه بگه هامیلتونی خورشید و زمین رو بنویس میتونم بنویسم، اونم نه از این درس ها... اونو از مکانیک تحلیلی بلدم :///


واقعا نمیدونم چیم شده بود که این درس رو برداشتم. یه مشت معادله ی خیلی سخته که اثباتش به عنوان تمرین به دانشجو واگذار شده.

  • ۰
  • ۰

برای ترتیب

فقط برای اینکه ذهنم مرتب بشه اینو مینویسم که:


کوانتوم 2: نیمه ی آخر فصل 6، یعنی از اثر زیمان به این طرف رو نخوندم هنوز

فصل 7، روش وردشی رو خوندم و تقریبا خوب خوندم

فصل 8، تقریب WKB رو هم خوندم و بلدم. ولی شاید بهتر باشه یخورده سوال  بیشتر حل کنم، چون اینطوری که پیدا بود استاد ها خیلی به WKB علاقه مندند.

فصل 9 هم اختلالات وابسته به زمان و این چیزا بود که کلییی وقت ازم گرفت ولی اونم بلدم. یکم سوال شاید.

فصل 10 هم، تقریب ادیاباتیک رو یکم گفتم فقط. و یذره هم تصویر های دیگه ی کوانتوم مکانیک، اونم در حد تعریف. که اونارم بلدم.

یعنی برای کوانتوم همون فصل 6 رو بخونم، از بقیه ش سوال حل کنم، به خدا هم توکل کنم درست میشه فک کنم. ولی فکر نمیکنم مثل ترم پیش خوب بشه نمره م اونقد؛ که خب اینجاش دیگه واقعا  به جهنم.


الکترومغناطیس 2: فصل 9 رو شروع کردم به خوندن و تا آخرش مردم. آخرشم تموم نشد. حالا قراره بقیشو با هم بخونیم.

فصل 10 و 11 رو خوندم. پتانسیل های تاخیری و تابش. کلیاتش آسون بود، محاسبه ی فرمولاشم که نمیاد توو امتحان دیگه. خوبه به نظرم اگه یکم سوال حل کنم.

فصل 12 هم الکترودینامیک نسبیتی عه، که فعلا گذاشتم اول فضا زمان بخونم اون قسمت رو، بعد بیام سراغ این. نگران این قسمتش هم نیستم اصلا، چون آسونه به نسبت.

کلا الان احساسِ بدِ دیروزم نسبت به الکترومغناطیس از بین رفته.


سماوی: واقعا ایده ای ندارم. با اسطرلابم بلد نیستم کار کنم. اینو از بچه ها میخوام بپرسم یاد بگیرم.

بقیه ش رو، امروز دوست دارم مباحث قبل میانترم رو بخونم، و اگر شد بعد ممیانترم رو شروع کنم. نشد هم که هیچی، فردا میخونم.


فضا زمان: بلد نیستم، مخصوصا بعد از میانترم رو. ولی خب قبل از امتحانش وقت زیاده... شاید یکی دو روز توو فرجه اینو بخونم اصلا.


ریاضی فیزیک 3: بلد نیستم ولی نگران هم نیستم. قسمت های سختش بران همون هندسه دیفرانسیل بود که برای میانترم خوب خوندم. اونو باید مرور کنم، توابع خاص هم یک روز اینا شاید وقت بگیره ازم که اونم میخونم ایشالا.


خلاصه اینکه من استرس کوانتوم و الکترومغناطیس و سماوی داشتم که دو تا اولی تا حدودی رفع شدن(البته کاملا از بین نرفتن! ولی خب خوندم دیگه، خودمو که نمیخوام پاره کنم برا یه مشت امتحان). ولی سماوی با تمام قدرتش هست هنوز.


امروزم کم خوندم، ولی تمرکز داشتم، حداقلش اینه که اذیت نشدم. حالا برم ببینم با سماوی چه گلی به سرم باید بزنم.

  • ۰
  • ۰

سی و دو

خسته ام مثل در آغوش کسی جا نشدن

خسته ام مثل هم آغوشی و ارضا نشدن*



*سید مهدی موسوی

  • ۰
  • ۰

سی و یک

ولی جداََ قبل ازینکه خودتونو بچسبونین به یه مرد و براش ناز و عشوه بیاین و بخواین به خودتون جذبش کنین، چک کنین که حتما سینگل باشه.

نکبتا :/


حالا سینگل هم باشه، من تضمین نمیکنم با این لوس بازیا شما رو برای چیزی بیشتر از بدنتون بخواد!