ادامه دفتر چهارم، یا شاید پنجم..

آخرین مطالب
  • ۰
  • ۰

اولین

چند سال پیش بود یم روزی به سرم زد وبلاگ داشته باشم. خیلی بچگانه و شاید حالا بگویم حتی احمقانه. اینکه با اسم خودت بنویسی، اینکه به دیگران اجازه بدهی فکر هایت را بدانند و این چیز ها

بعد آن را حذف کردم و یکی دیگر... باز هم یکی دیگر

هی نوشتم و هی حذف کردم. و این عجیب نیست چون توی این 20 و خورده ای سال زندگی من فهمیده ام که دوست ندارم "هنرنمایی" هایم را نگه دارم. 

حالا امروز باز دوباره به سرم زده که بنویسم، اما بی نام و نشان. و نه برای اینکه دوستانم بیایند و بخوانند. برای تک و توکی غریبه که شاید گذرشان اتفاقی به ایجا بیفتد. یا شاید هم برای اینکه خیلی وقت ها دوست دارم مخاطب داشته باشم؛ حداقل امیدوار باشم که یکی خواهد خواند، نه برای اینکه کمک کند یا همدردی کند یا هرچی، صرفا برای اینکه با خودم تنها حرف نزده باشم:

من میدانم که این کار اصلا عاقلانه و امنی نیست، اما دوست دارم گاهی با غریبه ها حرف بزنم، یک آدم هایی که یک روزی میآیند در زندگی ات و همان روز هم میروند و بعدا شاید اصلا یادت نیاید و یادشان نیاد و این برخورد به هیچ کجای دنیا برنخورد. ولی همین یک ذره تنوع در زندگی ات با غریبه ها خیلی چیز ها را میتواند عوض کند، من باور دارم.


حالا چرا امروز؟

چون دلم میخواهد. چون شاید نوشتم کمکم کند کمی منظم شوم، کمی بیشتر به فکر خودم و کارهایم باشم، کمی همه چیز را جدی تر بگیرم. شاید اینکه یک جایی باشد که بشود در آن تمام این درونم را بالا بیاورم و بعد خودم بیایم بخوانمش، کمک کند خودم خودم را بهتر بشناسم. شاید اگر بنویسم بدی ها را فرانوش کنم. شاید اگر بنویسم حالم خوب شود.


و آنقدر حرف نزده و نانوشته دارم که فقط خدا میداند.

  • ۹۷/۱۲/۱۷

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی