ادامه دفتر چهارم، یا شاید پنجم..

آخرین مطالب
  • ۱
  • ۰

همین 

مرگ بر جامعه مردسالار و خودخواهی آدم‌ها و تنهایی اجباری.

 

بعضی وقت‌ها لبریز می‌شم، دیگه نمی‌تونم تحمل کنم. باید خراب کنم، باید داد بزنم، باید حقیقت رو بکوبونم توو صورتشون. چطوره که یه چیزی برای خودشون خوبه ولی برای بقیه بده؟ بله، اینو باید کوبوند توو صورت همه. تا بفهمن با منِ بیچاره چیکار کردن. من که بدی‌ای نکرده بودم!

  • ۰
  • ۰

خوش‌حالی الکی

امروز سعی کردم اعتیادم به گوشی را کنترل کنم.

و یاد گرفتم المان ماتریسی QED را حساب کنم... دست و پا شکسته، اما یاد گرفتم. ساعت 4 و 22 دقیقه صبح است. می‌دانم امروز کار زیادی نکردم و بیش‌تر توی تختم بودم. می‌دانم خواندن 15 صفحه ذرات برای یک روز خیلی کم است. خوش‌حالم که یاد گرفتم، ولی احساس می‌کنم خیلی کم است و خوش‌حالی‌ام احمقانه است. خیلی کم است... فصل 7 ام هنوز. باید تا 11 بخوابم. بعدش هم تمام آن مقاله‌ها و محاسباتشان. وای بر من که این‌قدر تنبلم. 

 

به جای گشتن توی ‌کانال‌های الکی، پادکست گوش می‌کنم این روزها.

 

 

زرافه امروز کمکم کرد. دیروز هم. 

  • ۰
  • ۰

فی‌الواقع حالم خوب نیست و واقعا نیاز دارم یکی باشه که منو دوست داشته باشه و باهام حرف بزنه و بهم بگه کافی هستم.

ولی خب نیست هیچ‌کس. و من دارم سعی می‌کنم گریه نکنم هنوز.

 

اونیم که همیشه بهش ازش می‌پرسیدم که بقیه وقتی ناراحتن و فلان تو می‌ری نازشون رو می‌کشی و بهشون خوبی می‌کنی که حالشون خوب بشه. من که حالم بد باشه کی ناز منو بکشه؟ می‌گفت من. همون!! الان بهم گفت "لطفا ول کن" همون که همیشه می‌گه می‌خوام پیشرفت کنی و بهترین خودت باشی چند هفته ست باعث شده نتونم تمرکز کنم و همش حواسم پرت باشه. شاید خیلی بیشتر از چند هفته حتی.

واقعا دوست دارم یک نفر بود که باهاش یکم حرف می‌زدم. 

 

حقیقتش اینه که مهم‌ترین کاری که این آدم تو زندگی من کرده این بوده که ایمان بیارم که کافی نیستم. 

آره دقیقا همین‌قدر چیپ، همین‌قدر لوس... برای من فمینیست... دوست دارم یکی باشه تاییدم کنه الان و دوستم داشته باشه.

  • ۰
  • ۰

در توصیف حال امروزم بگم که اولین خبری که صبح باهاش مواجه شدم مرگ بود.

 

تا الان کار خاصی نکردم. خوابم دوباره به هم ریخته. پی‌ام‌اس هم که نگم :(

  • ۰
  • ۰

پروژه

امروز دارم به عمق فاجعه و سختی پروژه‌م و کلا سختی فیزیک و از هم کلی‌تر سختی زندگی پی می‌برم crying

من واقعا می‌تونم همه اینا رو تنهایی بخونم و یاد بگیرم؟! 

  • ۰
  • ۰

 

پیش از اینت بیش از این اندیشه عشاق بود

مهرورزی تو با ما شهره آفاق بود

یاد باد آن صحبت شب‌ها که با نوشین لبان

بحث سر عشق و ذکر حلقه عشاق بود

پیش از این کاین سقف سبز و طاق مینا برکشند

منظر چشم مرا ابروی جانان طاق بود

از دم صبح ازل تا آخر شام ابد

دوستی و مهر بر یک عهد و یک میثاق بود

سایه معشوق اگر افتاد بر عاشق چه شد

ما به او محتاج بودیم او به ما مشتاق بود

حسن مه رویان مجلس گر چه دل می‌برد و دین

بحث ما در لطف طبع و خوبی اخلاق بود

بر در شاهم گدایی نکته‌ای در کار کرد

گفت بر هر خوان که بنشستم خدا رزاق بود

رشته تسبیح اگر بگسست معذورم بدار

دستم اندر دامن ساقی سیمین ساق بود

در شب قدر ار صبوحی کرده‌ام عیبم مکن

سرخوش آمد یار و جامی بر کنار طاق بود

شعر حافظ در زمان آدم اندر باغ خلد

دفتر نسرین و گل را زینت اوراق بود

  • ۰
  • ۰

چالش این روزام

کنترل کردن خشم، ناراحتی و تنفر. به طور هم‌زمان.

خیلی سخته. 

 

  • ۰
  • ۰

حرص می‌خورم

خیلی حرص می‌خورم

از این همه بیشعوری ملت. میرن مسافرت، میرن خرید عید، میرن سبزه می‌خرن!!! حالا یک سال بدون سبزه نمی‌شد؟ می‌مردین؟ خودشون که به درک... ولی یکی شاید توو اون خراب شده بخواد رعایت کنه و نتونه از دست شما نفهما.

 

مسئله بعدی هم... من واقعا دوست داشتم رهبر و رئیس جمهور توو پیام نوروزی‌شون به مردم می‌گفتن، حتی خواهش می‌کردن، که توو خونه بمونن. ولی خب خیلی خوش‌بین بودم انگار. چی می‌شد می‌گفتن؟ مطمئنم عده خیلی خیلی خیلی زیادی می‌موندن خونه.

 

:(

 

داشتم ابراز نگرانی می‌کردم و احتمالا زیاده‌روی کردم. زرافه بهم گفت بس کنم. ناراحتم خب. نگرانم. 

درسم دارم.

  • ۰
  • ۰

خیلیا می‌گن قضاوت کردن کار بدیه و اه و پیف و فلان. اصلا قضاوت نکنیم و کینه‌هارو بریزیم دور و پر از حس خوب باشیم!! اما به نظر من تنفر از آدمای نفرت‌انگیز خودش حس خیلی خوبیه. و قضاوت کردن هم کار بدی نیست به شرطی که مستند باشه. آقا ما با توجه به رفتارِ دیده‌شده از یک آدم، که اتفاقا خیلبم توش دقیق شدیم، نحوه‌ی برخوردش رو پیش‌بینی می‌کنیم... یا مثلا اتفاقی که براش افتاده، یا دلیل رفتارش رو حدس می‌زنیم. معمولا هم اشتباه نمی‌کنیم. لذت هم می‌بریم. پس جاج کردن خیلیم خوبه!

 

خلاصه اینا رو گفتم که اینو بگم که... شاید خیلی وقتا قضاوت‌های بدی درباره آدما می‌کنم که اتفاقا درستم از آب در میاد، ولی خیلیا بهم می‌گن بی‌شعور :)) کاش همین خیلیا یکم چشم‌های مبارک رو باز می‌کردن و رفتار اون آدما، همون رفتاری که من بر اساسش جاج کردم رو، می‌دیدن‌.

 

یه چیز دیگه هم اینکه، کاش مردا این‌قدر ساده‌لوح نبودن و‌ با لوس‌بازس و چهارتا پستی‌بلندی گول نمی‌خوردن. بابا منم می‌تونم لوس باشم، منم اون پستی بلندی‌ها رو دارم!! ولی برای خودم و شما شخصیت قائلم! 

خیلی معلومه لجم گرفته، نه؟! :)))) ولی خب دلمم خیلی خنک شده‌، خنک‌ترم می‌شه... اگه با بی‌عقلی‌شون کرونا ندن بهمون بدبختمون نکنن البته!!

  • ۰
  • ۰

شوخی شوخی

شوخی شوخی عید شد.

شوخی شوخی دو سال داره می‌شه.

جدی جدی تا همین نیم ساعت پیش داشتم تمرین می‌نوشتم که تحویل بدم. و هنوزم تمرینام تموم نشده.

شوخی شوخی این همه خندیدم و گریه کردیم. 

آدما رو از دست دادیم.

بزرگ شدیم.

الانم که توو خونه زندانی شدیم.