البته اصلا به هم ربطی ندارن. صرفا باید بگم برگههای یکی از درسها تموم شد!! و اون یکی هم خیلی زیاد نیست.
به اضافهی اینکه الان داشتم برگهی تشخیص یک روانپزشکی که وقتی 11 سالم بود رفته بودم رو نگاه میکردم، خیلی بدخط نوشته و نمیتونم بخونم. از وسط چیزهایی که تونستم تشخیص بدم تو نوشتههاش، یکیش OCD بود. شاید واقعا این اختلال رو داشتم و دارم. اما، من یادمه رفتن پیش اون روانپزشک رو. و یادمه چطور درک نمیشدم. خودمم همه چیز رو نمیگفتم شاید. البته ایشون هم آدم کمی نبود. ولی در هر صورت. مهم هم نیست، صرفا جالب بود.
یک جلسه نسبتا مهم هم آخر این ماه دارم. شاید ایمیل بزنم ببینم اگه میشه حدود یک هفته جلسه رو بنداریم عقب. نه اینکه میرسم تو این یک هفته کار خاصی انجام بدم... صرفا برای اینکه اضطراب کمتری داشته باشم.
خوابم هم خیلی خراب شده، هر چی هم تلاش میکنم درستبشو نیست.
تو هم کاش 12 ساعت خواب بسِّت بود و بیدار میشدی الان و یک کم حرف میزدیم.
فعلا همین.
- ۰۰/۱۰/۲۲