ادامه دفتر چهارم، یا شاید پنجم..

آخرین مطالب
  • ۰
  • ۰

دوازده

ما توو فضازمان نسبیت عام میخونیم. من به دوستی گفتم نسبیت خاص :) حالا واقعا نمیدونم چرا دیشب فکر میکردم نسبیت خاص میخونیم. شاید به خاطر این که هنوز عام رو شروع نکردیم :)))


امروز با هم اتاقی هام و دو سه نفر که اصلا نمیدونم کی هستن میخوایم بریم موزه. بعد از سه سال تهران بودن، تازه الان میخوام برم موزه. من همون آدمیم که عاشق موزه رفتن بودم و میگفتم اگه یه روزی با یه آقایی دِیت اولم باشه حتما دوست دارم برم موزه*. بعد الان باید التماسم کنن که پاشم از خوابگاه برم بیرون. دوست دارم برم البته، مخصوصا اینکه دیروز خیلی افسرده بودم و همش به خودم میگفتم چرا آخه؟ چرا؟ آخرش که چی؟ کل روز رو یا درس بخونی یا کلاس باشی و تفریخت غذا خوردن باشه؟! خلاصه اینکه میرم بیرون..


بعضی آدما واقعا نمیفهمم چطوری فکر میکنن :)) توو بلاگش نوشته مرد حتی اگر عقیم و بی غیرت** باشه و دست بزن هم داشته باشه باید باهاش ساخت! چرا؟ چون طلاق خیلی اثرات مخربی داره. خب مردیکه ی فلان فلان شده؟! الان زندگی کردن با یه آدمی که کتکت میزنه اثر مخرب نداره؟! الان بچه ای که ببینه پدرش مادرش رو کتک میزنه، بچه ای خودش توو خونه کتک بخوره! تاثیر نمیگیره؟

 خودت تا حالا کتک خوردی؟ تا حالا ظلم رو تحمل کردی؟ نکردی دیگه! 

قبلا براش کامنت میذاشتم، بعد به این نتیجه رسیدم که ارزش نداره اعصاب خودمو خورد کنم!


*البته ناگفته نمامد که رابطه ها برای من وقتی شروع میشه که خودم نمیدونم. یعنی دِیت اول حقیقتا معنی نداره  اصلا.

**عقیم و بی غیرت بودن رو من ضد ارزش نمیدونم. عقیم بودن که دست خود آدما نیست. بی غیرت بودن هم چیز خوبیه به نظر من.(البته غیرت رو اول میشه تعریف کرد دقیقا، بعدش نظر داد!)

  • ۹۸/۰۲/۰۶

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی