ادامه دفتر چهارم، یا شاید پنجم..

آخرین مطالب
  • ۰
  • ۰

دلداری

گریه م گرفته. بعد همش فکر میکنم من که اصلا نسبتی با مرحوم ندارم. بچه هاش چقدر غمگینن بنده های خدا :(

شاید خیلی از دوستام(بهتره بگم دوستای سابقم) نسبت به مرگ بی حس باشن. ولی این بی حسی شون صرفا به خاطر اینه که هیچ وقت مرگ عزیزی رو ندیدن. حق هم دارن بی حس باشن خب. 
ولی میدونید حداقل قضیه چیه؟ اینه که آدم از ناراحتی دوستاش ناراحت میشه. نه اینکه بی اعتنا رد بشه. حداقل قضیه اینه که آقا باشه تو اصلا فکر میکنی مرگ حقه و طبیعیه و فلان و بهمان... من میخوام بدونم اگه خدای نکرده، دور از جون، بستگان خودت کاریشون میشد همین حرفا رو میزدی؟! همین قدر بی احساس؟!
والا ما هم میدونیم مرگ حقه، ما هم میدونیم طبیعیه!

بعد یکی از بدیِ های صاحب عزا بودن اینه که با اینکه غم برای تو از همه سنگین تره، ولی بازم یه سریا میان گریه میکنن، تو باید بری آرومشون کنی!! این دیگه واقعا معرکه ست.
  • ۹۸/۰۲/۲۲

نظرات (۲)

سخت ترین قسمتش آبروداری جلوی مردم هست. قلب آدم تکه تکه میشه...
پاسخ:
اوهوم.
خدا نصیب‌ نکنه هر چند گریزی نیست

خدا بهشون صبر بده
پاسخ:
خدا رفتگان شما رو بیامرزه.

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی