ادامه دفتر چهارم، یا شاید پنجم..

آخرین مطالب
  • ۰
  • ۰

پریود

بخونید :  باید از چرخه ی قاعدگی گفت


برای من اینجوری نبود. آخرای کلاس پنجمم بودم، تایم امتحانای پایانترم بود فکر کنم. توو حیاط مدرسه راه میرفتم که درد حس کردم توو کمرم. بعدش رفتم خونه و لکه ی قهوه ای دیدم. مامانم خواب بود. من میخواستم نماز بخونم، حدس زدم پریوده، ولی بازم نماز خوندم. خیلی مقید بودم اون موقع، طوری که نماز صبحم اگه قضا میشد گریه میکردم. بعدش مامانم بیدار شد بهش لکه رو نشون دادم، خندید گفت پریود شدی. من ناراحت شدم. گفت ناراحتی نداره عزیزم، بزرگ شدی. ولی من بازم یجوری بودم. 11 سالم بود فقط.

تا تابستونش دو سه با دیگه پریود شدم، خیلی مختصر. بعدش میخواستیم بریم مکه. مامانم منو برد دکتر، که پریود نشم اونجا، هرچند که وقتش هم نبود اصلا. دکتر قرص داد، گفت شبی یدونه فعلا، ولی تا 4 تا هم میتونی زیادش کنی. 

مدینه که بودیم، روز سوم بود فکر کنم، کلی راه رفتیی، بعد که برگشتیم هتل من کلی خون دیدم. ولی پریود نمیتونیست باشه طبق شرع. همین طور هی کم و زیاد میشد. چند روز کم شد تا محرم شدیم و طواف کردیم و نماز خوندیم و اینا. و من همش استرس این خون لعنتی رو داشتم. همش میترسیدم نتونم احرام رو تموم کنم و محرم باقی بمونم، اونم توو 11 سالگی! راستش هنوز هم نمیدونم اون احرام به آخر رسیده یا نه، سعی میکنم بهش فکر نکنم.

ولی کم شده بود. عصر روزی که طواف و سعی کرده بودیم و نماز خونده بودیم، چنان خونریزی شدیدی داشتم که نمیدونید. مامانم گفت پریوده این دیگه واقعا، طبق شرع هم میتونست باشه. به بابام گفت بره نوار بهداشتی بخره. یه بسته بزرگ خرید، یه بسته متوسط... و من بی تجربه اول بزرگا رو استفاده کردم :)))) 5 روز باقی مونده توو مکه رو پریود بودم توو هتل، درد میکشیدم... لباسام خونی میشد. خیلی شدید بود. منم همش احساس میکردم لابد من خیلی گناهکارم که خدا بهم این فرصت رو نداده که دوباره برم خونه ش دیگه، و همش ناراحت بودم و گریه هم میکردم گاهی که تنها بودم. و خونریزی و درد هر روز بدتر میشد.

روزی که میخواستیم برگریدم خیلی بد بود، من پد برداشته بودم با خودم ولی خب کم تجربه بودم و کم برداشتم متاسفانه...مامانم هم خیلی دخالت نمیکرد، اونم کم تجربه بود فکر کنم. توو سالن ترانزیت فرودگاه خون ما رو توو شیشه کردن! یه زمان طولانی جا نبود بشینم، و خب یه شب تا صبح توو اون سالن لعنتی که فروشگاهاش قیمتاش قد جون آدمیزاده! منم چند بار رفتم دست شویی، و هر دفعه بدتر از دفعه ی قبل.

توو هواپیما اینقدر خسته بودم که تا نشستم خوابم برد. خیلی از راه رو خوابیدم، بعدش که رسیدیم مشهد، پا شدم دیدم صندلی هواپیما هم خونی شده! خیلی ناراحت شدم و عذاب وجدان گرفتم، ولی هیچی نگفتم. به مامانم گفته بودم درد دارم و اینا. توو خود فرودگاهم خیلی وقتا نمینشستم چون میترسم صندلی ها خونی بشن مدیونیش بمونه برای من، حالا هم نمیدونم شدن یا نشدن... :(

رسیدیم مشهد، مامانم به خالم گفت این وضعیتش اینجوریه، خاله م هم منو زودتر برداشت برد خونه مون بهم چایی نبات داد گفت استراحت کن. بعد بقیه ای هم که فهمیده بودن من پریود شدم و بهم گفته بودن به کسی نمیگن، به همه گفتن :| منم خجالت میکشیدم خب. 

خلاصه اینکه اینجوری...

توو خونه بیشتر استراحت کردم... ولی خب مثلا ماه رمضون بود، مامانم میومد میگفت چقدر فیلم میبینی،ببین تو الان نه نماز داری نه روزه بیا برا من سبزی پاک کن :))) منم میگفتم باشه. 

اون پریود، از عصر روزی که طواف کرده بودیم تا وقتی تموم بشه 10 روز کامل طول کشید، و من یه بچه بودم واقعا! و خیلی هم شوک وارد شده بود بهم. یه زمانی که اصلا نباید پزیود میشدم، پزیود شدم اونم با اون همه قرصی که خورده بودم و نمیدونم واقعا چه تاثیراتی داشته روو بدنم.

یجوری بود که از خدا میخواستم دیگه پریود نشم، حداقل تا وقنی بقیه دوستام بشن :( یک ماه و نیم اینا بعدش باز پریود شدم، ناراحت شدم. و اینقدر ترسیده بودم که کلی پد با خودم برداشتم بردم مدرسه :)))) ولی خب دیگه هیچ وقت خونریزی به اون شدت نبود.


واقعا از خاطرات خیلی بُلد و بدِ بچگیمه. تقصیر کسی هم نیست واقعا ولی کاش توو مدرسه هم بهمون یه چیزایی یاد داده بودن(نه اینکه مثلا توو راهنمایی هر کی میومد به سلیقه ی خودش یه چی میگفت میرفت :|) و کاش اون خانوم دکتر هم اون قرصا رو نداده بود.

خلاصه اینکه بگم، بچه ی 10-12 ساله پریود هم بشه، بازم بچه س. 

  • ۹۸/۰۳/۱۰

نظرات (۲)

سلام. متاسفانه تاثیراتی روانی که بچه ها در این سن میکشند از همه چیز بدتر است و  اکثر اطرافیان( دور از جون شما) نحوه برخورد صحیح را نمیدانند.
پاسخ:
سلام. چه عرض کنم
ممنونم که از تجربه‌ت نوشتی. باید خیلی سخت بوده باشه. توی 11 سالگی آدم واقعا بچه‌ست. بعدش که میان به آدم میگن «بزرگ شدی» یه جوریه. شاید من نخوام بزرگ شم و دلم بخواد بچه بمونم. گاهی فکر می‌کنم که خود طبیعت به ما ظلم کرده که ماها باید پریود و بچه‌دار شیم.
اون عذاب وجدانی هم که ازش گفتی رو درک می‌کنم. وقتی 6 ساله‌م بود غصه می‌خوردم که فلان کار بد رو کردم پس خدا دوستم نداره و میرم جهنم. قشنگ شکنجه‌ست!
پاسخ:
عزیزم ، من از تو ممونم.
اره من ازین عذاب وجدانا زیاد داشتم!

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی