ادامه دفتر چهارم، یا شاید پنجم..

آخرین مطالب
  • ۰
  • ۰

بسی رنج بردم!

خب :) بنده بیکار و بیحال و اینا هستم، حوصله ی کار و اینا هم ندارم. هوا هم گرمه. البته احتمالا یکم دیگه برم درس بخونم دیگه، چند روزه نخوندم.

چند تا چیز توو ذهنمه که بگم.


اولیش خیلی سخته توضیح دادنش، باید خیلی مواظب باشم که کسی یا جایی رو لو ندم یه وقت، البته دوستان خودشون خیلی رسوا شدن دیگه :)

یک دختر خانومی یه اکانت خصوصی داشته توو توییتر، دفترچه خاطرات طور. بعد مینوشته دیگه، همه چیو. بعد این دختر خانوم با یه آقا پسری دوست بوده که اتفاقا اون آقا پسر برای ما خیلی حاشیه داره؛ کلی سعی کرده اذیت کنه و بچه ها هم اهمیت ندادن و فقط آزارش رو دفع کردن با روش های خوب :) بعد این آقا پسر گل، خیلی اسکرین شات میگرفته قبلا گویا.

 بعد اتفاقی که افتاده اینه که یه نفر، یه روز داشته یه هشتگی رو سرچ میکرده و اون اکانت رو پیدا میکنه، میفهمه مال کیه دیگه.. بعدش اسکرین شات میگره. :)  و اون اکانت پخش میشه طوری که 200 تا اسکرین شات گرفته شده ازش(با توجه به یکی ار روایات شاید غیر معتبر!) بعد خب بچه ها روشن فکرن خداروشکر. ولی این شعر باب شده که : فلانی که اسکرین شات میگرفتی همه عمر... :))))) دیدی که چگونه اسکرینتو گرفتن؟!

خلاصه اینکه، مجازی جای خوبی برای خاطرات آدمای مطرح، یا نسبتا مطرح، نیست. 

من خیلی درگیر این بچه ها نیستم، از همون اول خودمو جدا کردم و همه شونو ایگنور کردم. خوبیشون اینه که به پرایوسی اعتقاد دارن و اینقدر مسائل مهم تر هست که درگیرش باشند... و اینو قبول دارن که  عقاید و مسائل داخل تخت خواب و دین و اینا همشون مثل هم "شخصی" هستن و به کسی ربطی نداره. اصلا کیه که نیاز جنسی نداشته باشه؟ حالا تو بگو اصلا فلانی هم رفته با دوست دخترش خوابیده، مهم نیست! اینجا مهم اون قضیه ی اسکرین شاته، که خب هرکاری با بقیه کردی بقیه باهات میکنن :)) و خاله زنک کردن ما هم همین قسمتش شروع میشه، وگرنه خوابیدن افراد به هیچ وجه اهمیت نداره.



دوم اینکه، من یه دوستی داشتم، یه زمانی خیلی دوست داشتم باهاش حرف بزنم و اینا، اون ایگنور میکرد، حالا شایدم میکرد. من احساسم این بود که ایگنور میکنه. بعد دیگه من درگیر چیزای دیگه شدم و اینا. بعد الانا خودش سعی میکنه حرف بزنه، منم کارای خودمو دارم. بعد فکر میکنم دیر جواب میدم و اینا ناراحت میشه. ولی چیکار کنم خب؟ اینقدرم خجالتیه که واقعا نمیتونم باهاش حرف بزنم درست.


سوم اینکه، بنده فکر میکنم مهم ترین مشکل اصولگرا ها اینه که اعتقاد دارن هرکی مثل اونا فکر نمیکنه باید هیچی نگه یا پاشه گورش رو ازین مملکت گم کنه. اصلاح طلبا هم که مشکلاتشون عیانه. اگر براتون سوال بود چرا ما دو دوره بین بد و بدتر بد رو انتخاب کردیم، جوابش اینه. از بدبختی، و خب بله الان به گه خوردن افتادیم و همه داریم به رفتن فکر میکنیم :/ اه.

البته سیاست کلا چیز کثیفیه. و خب چرا نظر بدم اصلا.


چهارمین چیزی که توو ذهنمه اینه که، فکر کنم دیروز داشتم کامنتای ملت رو میخوندم. یک آقایی گفته بود شما فکر کن کلی زحمت کشیدی که پول در بیاری و اینا، بعد یه "دختر غریبه" بیاد بشینه بالا سرت، پول و ایناتو همش رو استفاده کنه بعد دو قورت و نیمشم باقی باشه! :))) میخواستم بگم، شما به اون "دختر غریبه" گاها تجاوز میکنید، پس کی الان دو قورت و نیمش باقیه؟

اگر اینقدر نسبت به غریبه ها بی اعتمادین، ور دل والده ی گرامی بمونین خب. یا به رسوم بدویِ برده داری روی بیارین و کنیز بگیرین برای خودتون. این چه فکریه آخه؟ شما ازدواج که میکنی، همسرت خونواده ت میشه، بعد بازم میخوای منت بذاری سرش که من دارم خرجتو میدم؟ اگه اینقدر مشکل داشتی توو intimate شدن با افراد، خب اشتباه کردی که زن گرفتی برادر من.

خیلی پس ذهنم بود این مسئله.


پنجمی هم پاک شد به دلایکی. 

فقط همینو بگم که اگه خواستین واقعا با کسی توو رابطه ای باشین که سرانجام داشته باشه، از کافه شروع نکنین. از کافه شروع کردین هم، به طرف Free pass ندین، free pass دادین هم باید فقط خوش شانس باشین که طرف مثل من نباشه! البته خب دخترا خر میشن گاها، فکر میکنه خیلی مهم که بهش free pass دادن! :)

  • ۹۸/۰۳/۱۴

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی