ادامه دفتر چهارم، یا شاید پنجم..

آخرین مطالب
  • ۰
  • ۰

چهل و شش

اون دختر ندید بدید که هیچی(البته خیلی هم بی تجربه بود)،

اون سلیطه هم؛

ولی ااون خانوم جاافتاده داشت حرف میزد... وسط حرفاش کلی از استقلال و حق انتخاب زنان میگفت. به شدت دوستش داشتم، نه به خاطر این حرفاش؛ به خاطر تمام حرف ها و رفتاراش. بعد آخرش گفت که مرد وظیفه داره خرج زن رو بده. من گفتم نه وظیفه نداره، اگر زن دنبال به دست آوردن استقلال خودشه و میخواد کار کنه، زن باید خرج خودش رو بده و مرد هم خرج خودش.. یجور شراکتی. گفت ببین، منطقی میگی، ولی یه چیزایی زمان میبره تا درست بشه، توو جامعه ی ما نمیشه. هیچ وقت هیچ جایی نگو مرد وظیفه نداره خرجی بده. این مردا همینجوریشم پررو ان، نباید پررو ترِشون کنی! و دیگه رسیده بودیم مشهد.

با خودم فکر میکردم که آره مرد ها خیلی پررو ان. این همه ظلم میکنن، تازه خیلی وقتا دو قورت و نیمشون هم باقیه. اینجا فرانسه نیست که دموکراسی بیداد کنه. و دموکراسی اصولا نمیتونه توو ایران بیداد کنه، حداقل تا 100 سال دیگه :/ مملکتی که هزاران سال پادشاهی داشته و مردسالار بوده، حالا یهو بیاد دموکراسی رو بپذیره؟! نمیشه آقا، مردم نمیتونن. فرهنگش وجود نداره. همین یذره مدرنیتیه ای هم که داریم به زور چماق رضاخان درست شده.

حالا بیخیال. مرد ها خیلی پررو ان.


بعدنش به مسیح و فرانک عمیدی و اینا فکر میکردم و به این نتیجه رسیدم که چقدرررر اینا احمقانه مردم رو دور خودشون جمع کردن؛ گدایان توجه. مردم هم که خر. از چاله میان بیرون میفتن توو چاه و هی داد میزنن ما فمینیستیم. نه نسبیت اخلاقی میفهمن نه حق انتخاب. مطلقا هیچی! 

یه پست خوندم طرف نوشته بود من حق دارم با هر چند تا مردی که بخوام بخوابم و اگر همسرم به این قضیه اعتراض کنه حقشه که مورد پرخاش واقع بشه، چون من یک فمینیستم. :))) تو گه خوردی فمینیستی، دختره ی خراب!!

یا یه پست دیگه خوندم طرف داشته رانندگی میکرده زده به یه گنجیشک. بعد نوشته بود خلاصه میگم ماشین دست خانوم جماعت ندین :| زنان علیه زنان تا چه فاکینگ حد؟!!!! :/  حالا مردا  بزنن گنجیشک له کنن ناراحت نمیشن؟! مردا قلب ندارن؟ مردا آدم نیستن؟! ://

خلاصه یکی از این ور بوم یکی هم از اونور؛ ولی من دومی رو ترجیح میدم. نه اینکه تایید کنم ها، ولی حداقل اصالت خودش رو حفظ کرده. اون یکی فکر کرده توو دنیا چه خبره؟! :/

یک ملت گرسنه و به شدت عقده ای شدیم. به شدت بیمار، به شدت حسود.


و بازم بگم مرد ها خیلی پر رو ان.


ناراحتی هات رو چرا سر من خالی میکنی؟! میخوای بری بشه مثل پارسال؟ خب برو، این دفعه منم میرم دنبال زندگیم :( چرا من بعضی وقتا سر دوست داشتن آدما و مهربونیم، ابهت خودم رو فراموش میکنم؟ من چه نیازی دارم به اون؟ که تحقیرم کنه، اونم جلوی بقیه... اونم یجوری که بقیه بعدا بهش بگن اینجوری نگو ناراحت میشه!!! من کی اینقدر پست شدم؟

آره مردا پر رو ان. بهشون بها میدی فکر میکنن دیگه چی شده. فکر میکنن خیلی خوبن. اونی که کلی آدم دنبالشن منم، اون نیست. :(

هرچی بیشتر فکر کنم بیشتر ناراحت میشم.


این آقای یک مرد هم دوباره داره پاک میکنه بلاگش رو. فقط امیدوارم این دفعه واقعی باشه. چرا باید از ترویج تنفر، هر چند توو یه جامعه آماری کوچیک، حمایت کنیم؟!



  • ۹۸/۰۴/۰۷

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی