ادامه دفتر چهارم، یا شاید پنجم..

آخرین مطالب
  • ۰
  • ۰

بدون اطمینان

برای بار دوم دارم کتاب جنس دوم را میخوانم. البته n بار هم تلاش کرده ام که بخوانم و نشده به دلایلی. بار اول که فقط 188 صفحه ی اول را خواندم آن هم چه خواندنی. یک زمانی بود من عادت داشتم نظرات بسیار گهربارم را تووی کتاب هایم بنویسم، و الان که میخوانم میبینم وامصیبتا. واقعا هیچ دفاعی برای آن دوره از زندگی ام ندارم.

سارا هم پریشب گفت "من هر وقت با اطمینان راجع بع بدی چیزی حرف زده ام و آنرا نکوهش کرده ام، دقیقا همان و بعضا وخیم ترش سرم آمده". به خاطر همین است که...

مثلا من پنج سال پیش رابطه ی چندمهری را نکوهش میکردم، دلایلم هم از چیزی بیشتر از عرف رایج دنیا نمیآمد. اینها دقیقا مصادف است با اولین تلاشم برای خواندن جنس دوم و بودنم در یک رابطه ی خیلی مخرب و اشتباه.

بعد از آن رابطه، مثلا 3 سال پیش، به شدت رابطه ی چندمهری را ستایش میکردم* و معقتد بودم همیشه منطق مهم است نه احساس. بعد همین شد که به غلط کردن افتادم و تصمیم گرفتم دیگر بیشتر کتاب بخوانم و کمتر حرف بزنم. و به این رسیدم که : رابطه ی چندمهری خوب است، منتها من نمیتوانم. شاید هنوز به بلوغ کافی نرسیده ام، شاید در آینده بشود. 


تا صفحه ی 188، ناراحت بودم از حرف هایی که زده ام. از رابطه ی 5 سال پیش! واقعا 5 فاکینگ سال گذشته. و من خیلی بزرگ شده ام. چرا اصلا باید اجازه میدادم یک نفر اینقدر از همه نظر در من نفوذ کند؟ چرا آنقدر کله شق بودم؟! البته بعدش با همان کله خوردم زمین.

من حتی معتقد بودم هر کاری که سارتر با دوبووار کرده حقش بوده! حالا حتی رفتار سارتر و دوبووار خیلی به نظرم متعادل تر میآیند، خیلی معقول. خیلی هم ستایششان میکنم.


حالا کتاب جنس دوم را میخوانم. دو فصل اول نه فحش دارد نه احمقانه است. دو فصل اول "گزارش" است؛ گزارش است از ظلمی که طی تاریخ بر جنس زن روا داشته شده، گزارش است از رفتار انسان ها و تفکراتشان. حتی هنوز بررسی نشده که چرا جنس زن خودش را عنوان دیگری پذیرفته**. من در خواندن یک سری گزارش حتی حق اظهار نظر هم ندارم؛ چون صرفا گزارش است. در خوش بینانه ترین حالت که این گزارش یک گزارش درست باشد، باز هم نمیتوان به گزارشگر خورده گرفت!

طبیعت چیزی نیست که باعث برتری مرد یا زن بشود، شاید بعضی ها بگویند لیاقت اما برتری را حاصل میشود. ولی باز هم نه، در طول این تاریخ رقت انگیز، زن ها هیچ وقت امکانات مردها را نداشته اند تا بتوانند به اندازه ی آنها لیاقت خودشان را ثابت کنند. از طرفی تقریبا همیشه تحت بردگی قاعدگی، بارداری، زایمان و شیردهی قرار داشته اند***.


مسئله ی دیگر هم اینست که زن ها سلطه ی مردها را پذیرفته اند و با قوانین آنها زندگی میکنند. زن خوب زنی است که مرد ها تعریف میکنند، زن بد هم همینطور. فقط کافی است یک نگاهی بکنید به مادربزرگ هایتان و طوری که دخترها و پسرهایشان را بزرگ کرده اند. زنی را میبیند که زنِ دیگری را از عمل خوشایندی منع میکند در حالی که همان کار را برای مردها عیب نمیداند. این حجم از نفوذ عقاید مردسالارانه وحشتناک است. کتاب دیگری میخواندم تحت عنوان "زنان دربرابر زنان" که میگفت یکی از مهم ترین موانع پیشرفت برابری زن و مرد خود زن ها هستند. 


این پست هم صرفا گزارش است. و خالی کردن این مغزم. برای همین هیچ نتیجه ای نمیگیرم.


*هنوز هم ستایش میکنم البته.

**همیشه وقتی گروهی به دلیل یک یا چند ویژگی مشترک گرد هم جمع میشوند، بقیه را دیگری خطاب میکنند. مثلا سیاهپوست ها برای سفیدپوست ها "دیگری" هستند. دیگری همان غیر است، گروهی که در مقابلش جبهه میگیریم. پس همیشه ما و دیگری وجود دارد. اما همان طور که سیاهپوست ها برای سفیدپوست ها دیگری به حساب میآیند سفیدپوست ها هم برای سیاهپوست ها دیگری هستند. برای گروه های دیگر هم همین است.. مثلا ایرانی و خارجی، مسلمان و غیرمسلمان و ... یعنی تا اینجا دیگری بودن متقابل است. 

اما در جوامع انسانی گروه دیگری وجود دارد. مردها خودشان را ما میدانند و زنها را دیگری. و این در حالی نیست که زنها خودشان را ما بدانند و مردها را دیگری، بلکه زنها هم مردها را اصل میدانند و خودشان را دیگری به حساب میآورند. (با توجه به پیشگفتار جنس دوم)

***برای حیوانات میتوانید به راحتی بگویید اینها وظایف جنس ماده است. اما به این نکته باید توجه کرد که غایت زندگی حیوانات بقاست؛ به همین دلیل خیلی منطقی است که نر و ماده در خدمت نوع قرار بگیرند و تا زمانی زندگی کنند که نسل بعدیشان آماده باشد. این مسئله در حشرات و عنکبوتیان و سایر ارگانیسم های ابتدایی دیده میشود(حتی در موارد زیادی تولید مثل بدون دخالت تر صورت میگیرد و نر برای موارد خاص لازم است. در موارد دیگری نر پس از جفت گیری میمیرد یا توسط ماده خورده میشود.)

در ماهی ها لقاح خارجی صورت میگیرد و نقش نر و ماده در تولید مثل تقریبا برابر است.

در پرندگان ماده تخم میگذارد ولی در مواردی نر روی تخم ها میخوابد. 

این ها همه تلاش میکنند که نسل بعدی را به عمل بیاورند، چون غایت زندگی شان همین است.

در پستانداران، نر از استقلال بیشتری نسبت به ماده برخوردار است. ماده معمولا بارداری های طولانی دارد و از فرزندان مراقبت میکند در حالی که نر فقط در فصل جفت گیری سر و کله اش پیدا میشود.

اما آیا انسان هم باید مثل حیوانات برده ی نوع باشد و غایت زندگی اش فقط بقا باشد؟ چیزی که اینجا باید مورد توجه قرار بگیرد اینست که زن خیلی بیشتر از مرد در خدمت نوع قرار میگیرد.

  • ۹۸/۰۵/۰۲

نظرات (۱)

:) 
پاسخ:
:)

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی