ادامه دفتر چهارم، یا شاید پنجم..

آخرین مطالب
  • ۰
  • ۰

هفتاد

توو حموم داشتم به پیشنهادایی که این چند سال بهم شدع فکر میکردم 

یه بار توو هواپیما بغل دستیم که آقای جاافتاده ای بود و من احتمال زیادی میدادم که متاهله(قیافشم نیمه_مذهبی میخورد باشع) کلی اصرار کرد که بریم بیرون رستوران* ناهار بخوریم و فلان... منم متاسفانع در شرایط اکوارد اینطوری خنده‌م میگیره :))) هیچی دیگه من هی میخندیدم میگفتم نه مرسی ، لون فکر میکرد دارم ناز میکنم. تا اینکه شتاب فرود هواپیما به کمکم اپمد و حالم بد شد و گفتم نه اقا خیلی ممنون برو وقتتو با یکی دیگه بگذرون.

 

حالا اینا مسئلع ی اصلی نبود ؛

توو حموم داشتم به این فکر میکردم که چیزی که ماجرا رو برای من اکوارد میکرد احتمال زیاد متاهل بودن این آقا بود؛ وگرنه من با مردها رابطه خوبی پارم نسبتا و برام مسئله ای نیست که پاشم با یکی برم ناهار بخورم اگه فقط ناهار باشه البته. ولی این... نمیدونم. به کسانی فکر کردم که این دعوت هارو قبول میکنن. و به اینکه همسر اون مرد وقتی بفهمه چقدر ناراحت میشه.

هیچکس دوست نداره این اتفاق براش بیقته. حتی طرفداران نسبیت اخلاقی هم اگه رابطه جنسی ازاد رو پذیرفته باشن اول میگن به همدیگه بعد عنل میکنن. در کل احساس خوبی ندارم نسبت به کسایی که با آدم هایی که توو رابطه هستن روی هم میریزن.

و البتع ابنکه اصلا چطور میشه به بغل دستیت توو هواپیما اعتماد کنی.

 

 

*یجوری با ولع گفت رستوران. شاید فکر میکرد داره پیشنهاد بزرگی میده و من باید خیلی با کمال میل قبول کنم که ناهار یه جای لاکچری مهمون باشم!

  • ۹۸/۰۶/۲۱

نظرات (۱)

احتمالا خودش خیلی گرسنه اش بوده که با ولع از رستوران گفته :)

این نگاه شما به این موضوع نگاه صحیح و استاندارد روابط اجتماعیه، که بخاطر نبود آموزش مرتبط متاسفانه روابط ساده زن ها و مردها اغلب وارد فاز دیگه ای میشه!

پاسخ:
:)

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی