ادامه دفتر چهارم، یا شاید پنجم..

آخرین مطالب
  • ۰
  • ۰

نود و دو

امروز صبح حالم خوب نبود و کلاس اول صبحم رو نرفتم. داشتم حاضر میشدم که میم پیام داد جامد بیست شدم. بعدش رفتم امتحان دادم، ناهار خوردم و رفتم آزمایشگاه. 

اطلاعات آزمایشمون توو جیمیل هامون بوده و باز نمیشن... احتمالا مجبور بشیم تمام دیتاها رو دوباره وارد کنیم، با میم. 

ده روز پیش خرید اینترنتی کردم از ترکیه و نصف پولش رو دادم. الان با این وضع اینترنت نمیتونم خریدم رو پیگیری کنم و نمیدونم اصلا چی شده. نمیدونم تکلیف پولی که دادم چی شده؟ کفش و عینکی که اونقدر با خوشحالی خریدم :/ 

توفل پریروز و جیآرای دیروزِ دوستان کنسل شد. اون یکی دوستم هفته پیش آیلتس داده و الان حتی نمیتونه بره نمره‌شو ببینه. استادا مقاله نمیتونن بدن! :))))) همه موندن رو هوا. آره واقعا زمین خدا گسترده‌ست که توش مهاجرت کنیم* اما اینجا مهاجرت هم نمیشه کرد دیگه! :) اون یکی دوستم باباش استاده، رفته خارج برای یک سمیناری. شنبه رفته و تا امروز خبری نداشتن ازش.

الف دوباره ریده به ف فکر کنم. ما هم گفتیم امشب بیاد اینجا، که تنها نباشه، ناراحت نباشه. منم سوپ پختم. اون یکی میم اومد گفت جوون کی اون میاد بگیرتت؟! گفتم هیچ وقت. به خودش گفتم، گفت بگو همین الان!

الف رو درک نمیکنم، دو ساله که درکش نمیکنم. منو دوست داره، باشه. ولی خب متاسفم که من احساسی ندارم. متاسفم که کس دیگه‌ای رو دوست دارم، هرچند که اون فکر میکنه دوست داشتن و رابطه‌ام اشتباهه و شایدم تقصیر خودمه که اینجوری فکر میکنه. خلاصه باشه، ولی وقتی من رو دوست داره، چرا رفته با ف که دوستش داشته وارد رابطه شده؟ چرا توو آب نمک گذاشته ش و بعدش بهش گفته نه و الان داره باهاش اینجوری میکنه؟! و مهم تر از همه این ها... چرا این همه ادعاش میشه؟! :/

چند بار هم رفتم پایین جاروبرقی بگیرم اتاقو جارو بزنم که نبود اونم.

لباس شستم و جورابم گم شده.

یه کتابی هم امروز شروع کردم بخونم. درباره اروپای شرقی بعد از جنگ دوم. و چقدر... چقدر شبیه خودمون بود. چقدر هی بیشتر دوست دارم بخونمش. البته  امتحان هم دارم و کارای دیگه: تازه اونم بدون اینترنت. من برای نوشتن گزارش کار به اینترنت احتیاج دارم خب! اینترانت یه هندبوک اسپکتروسکپی هم نمیتونه در اختیارمون قرار بده! اصلا اون که هیچی، دریغ از یک صفحه ویکی‌پدیا! کاف میگفت فکر میکرده من اینترنت دارم؛ میخواسته بهم پیام بده که از ویکی‌پدیا براش اسکرین شات بگیرم بعد که دیدمش براش بفرستم که بخونه!! ما معتاد نیستیم، صرفا احتیاج داریم به این چیزا که زندگی کنیم، داریم درس میخونیم... کار داریم :/

 

دیروزم داشتیم درباره شلوارک و دستکش ظرفشویی "اون یکی الف" حرف میزدیم و میخندیدیم که چند دقیقه بعدش زنگ زد به "اون" گفت بیا بریم رشت!! اینم از مرفحینِ بی درد! بعد "اون" میگفت جدی بیا بریم! گفتم نه من نمیام. گفت بیا بریم درس میخونیم. :)) گفتم نه من و تو و "اون یکی الف" فقط بلدیم بی‌دل بازی کنیم، هیچ کار دیگه‌ای ازمون برنمیاد وقتی کنار هم باشیم.

 

اون میگفت داشته فکر میکرده همه جا همینه. فرانسه هم که شلوغ شده اینترنت رو قطع کرده بودن. پس شاید واقعا زیادی بزرگش کردیم و چند روز دیگه درست بشه. ولی من میترسم این ایترنت ملی بره توو پاچه‌مون. 

 

خلاصه که زمین خدا گسترده ست، ولی ما بازم نمیتونیم.

 

*آیه قرآنه، نمیدونم کجا ولی. و خب نمیتونم سرچ کنم ببینم کجای قرآنه!

  • ۹۸/۰۸/۲۸

نظرات (۳)

هندبوک اسپکتراسکوپی اگر ضرور احتیاج داری مشخصات بده. دانلود کنم. صندوق بیان آپلود کنم. لینک بدم دانلود کنی :)

پاسخ:
سلام الهه جان
فعلا نیاز ضروری ندارم. بی نهایت متشکرم مهربون :)
  • یک مسلمان ...
  • الم تکن ارض الله واسعه فتهاجروا فیها... .

    سوره نساء/ 97

    پاسخ:
    ممنونم. :)

    بی دل چیه ؟ نت هم نداریم سرچ کنیم 😅

    پاسخ:
    یه بازیه با ورق :)))

    ارسال نظر

    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
    تجدید کد امنیتی