ادامه دفتر چهارم، یا شاید پنجم..

آخرین مطالب
  • ۱
  • ۰

فکر کنم توو یکی از پستای همینجا گفته بودم، یه روزی که خودش اومد پیشم اعتراف کرد، بهش میگم که میدونستم. و خب دیروز این اتفاق افتاد.

دقیقا همونطوری که فکر میکردم ، برگشته به دوست پسر قبلیش. بعد از اینکه تقدس رابطه‌شون از بین رفته و قبح همه چی ریخته، بعد از اینکه دعوا کردن، همو زدن! کات کردن، و به عده‌ی کثیری گفتن که رابطه‌شون چطوری بوده. 

بعد دیشب داشتیم حرف میزدیم و کمابیش ویس میداد، طبیعتا منم شک نکردم دیگه. الان اومده میگه یه سری از پیاماش رو اون نداده، دوست پسرش داده! بعد پیاما با این مضمون هستن که، من برگشتم با اقای ایکس، ولی همش دارم به آقای ایگرگ فکر میکنم!!! 

 بعد منم سعی کردم کمک کنم ها، چون فکر میکردم دوستمه. ولی از اون جایی که من همیشه باید نمک بزیزم و اگه نریزم نمیشه، وسط حرفام چند تا تیکه خوب انداختم به همین ایکس، و به خاطر همین دلم الان خیلی خنکه!

هم چنین ایشون برداشته زرافه رو بلاک کرده. زرافه بی ازار من رو. دیشب پرسیدم چرا با ایکسی؟ گفت چون منو بلده و خوشحالم میکنه. حالا نمیدونم ، سعی میکنم قضاوت نکنم و امیدوار باشم خوشحال باشه.

 

ولی....

آقا تو اگه باهاش خوشحالی و دوستش داری، این مسائل رو توو رابطه نگه دار و نیا به من بگو. اگرم نه که، خب نباشید با هم. این همه آدم هستن توو دنیا. و اینکه ایکس داره دوباره از همه جدا میکنه میم رو. فرضا که ازدواج کردن، خوبه اینجوری؟ زندگی قشنگه ؟ والا کا درون‌گراهای منزوی هم اینطوری دوست نداریم.

 

دوست ندارم درباره زرافه بنویسم، ولی خب خدارو شکر.

 

 

گفت توضیح میده، ولی به من چه، فقط ازین به بعد باید چک کنم ببینم خودشه یا نه. ماتحت اقای ایکس رو هم خوب مورد عنایت قرار بدم.

 

دلم درد میکنه، تیر میکشه در واقع. میخوام برم cft بخونم.

  • ۹۸/۰۹/۲۶

نظرات (۱)

  • دچارِ فیش‌نگار
  • امتحتان کنسل نشد؟

    پاسخ:
    کنسل شد.

    ارسال نظر

    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
    تجدید کد امنیتی