ادامه دفتر چهارم، یا شاید پنجم..

آخرین مطالب
  • ۰
  • ۰

سه روز عزای عمومی.

 

 

ساعت هفت بیدار شدم و خبر را خواندم. باور نکردم. هنوز هم باور نکرده‌ام. چون مرگ مهم نیست. چیزی که مهم است، تراژدی مرگ است. شاید ما بچه نداشته باشیم. شاید هیچ وقت بچه دار نشویم. ولی امیدوارم دنیا بماند و نسل های بعد این بلبشو را فقط در کتاب‌های تاریخشان بخوانند. امیدوارم تمام شود. به خوبی یا بدی، فرقی نمیکند، فقط تمام شود.

امیدوارم تمام جنگ طلبان، هرکجایی که هستند، هر دینی که دارند، تقاص خون تمام مردم بی گناهی که به خاطر شهوت قدرت قربانی شده‌اند، تقاص تمام این مشغولی‌ها، این ذهن‌های ناتوان از تمرکز را پس بدهند. امیدوارم خدایی باشد و برای ما هم نوری قرار دهد که به وسیله آن راه بپیماییم. 

 

 

 

  • ۹۸/۱۰/۱۳

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی