ادامه دفتر چهارم، یا شاید پنجم..

آخرین مطالب
  • ۰
  • ۰

بی‌نام

دوست دارم همه چی رو طوری جلوه بدم انگار هیچ‌وقت همچین آدمی اصلا نبوده. اما عکس‌ها رو نگه می‌دارم که اگر روزی بخواد دست از پا خطا کنه بتونم یکم خدمتش برسم.

خیلی جالبه ها، هر کاری دوست داشته کرده با من و زندگیم. آخرش هم دو قورت و نیم باقی، بهم گفت هیچ وقت منو نمی‌بخشه و حرفام لایق خودمه! حالا جالبه من نه خیانت کردم و نه باعث خیانت شدم. من این وسط فقط آسیب دیدم. بعد خانوم تازه باید منو ببخشه. تازه آخرش هم منو به خدا واگذار کرد. واقعا این آدما خدا هم دارن؟! 

 

اصلا من هرچی به استاد تنظیم خانوداه گفتم، غلط کردم.

هر آدم بدی می‌بینم و فکر می‌کنم دیگه آخرشه، خدا یه لبخند می‌زنه و یدونه بدترش رو بهم نشون می‌ده. می‌دونم خیلی حرف بدیه و عقده‌ایم شاید، ولی واقعا امیدوارم این اتفاق برای خودش بیافته. واقعا امیدوارم روزها خوش‌حال نباشه و نتونه کار کنه، ضربان قلبش بره رو 140، بترسه، دچار پنیک اتک بشه، اینقدر جیغ بزنه که صداش تا یک روز گرفته باشه، اینقدر گریه کنه که دیگه اشکی نمونه، اعتماد به نفسش کم بشه، و با خودش و اعتقاداتش به تناقض بخوره. بعد از این‌ها هم امیدوارم یکی پیدا بشه بهش بگه "هیچ‌وقت" نمی‌بخشمت! 

 

ناخنام شکسته، صدام گرفته. با انگشتام بازی می‌کنم و کنار ناخنام زخم می‌شه. امروز روزه بودم من.

  • ۹۹/۰۲/۰۴

نظرات (۱)

آموزش آشپزی در هلوکوک

holoocook.blog.ir

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی