امروز به شدت احساس دلتنگی میکنم. نه این که در تمام این مدت دلتنگ نبوده باشم. اما امروز هر چیز کوچکی مرا دلتنگ میکند. دلتنگ آدمها و لحظات. البته آدمها اغراق است. امروز شاید خوب بود که استراحت کردم ولی خیلی خیلی خیلی کار دارم. عصر که خواب بودم ملغمهای از تمام سریالهای این دوران و زندگی خودم را خواب دیدم. واقعا عجیب بود و میدانی؟ دلتنگیام بیشتر شد.
من تمام این مدت دلتنگ بود. همه وقتی که ناراحت نبودم و گریه نمیکردم احساسش میکردم. وقتی ناراحت بودم نه. اما فکر میکنم شاید قسمتی از ناراحتی هم تاثیز دلتنگی بود.
امروز باید خواب میدیدم. امروز باید سریالی میدیدم که مرا دلتنگتر کند. امروز باید خواهرم ابی گوش میکرد. امروز باید با هزار و پانصد کیلومتر فاصله هر دو سبز میپوشیدیم. امروز همه دنیا باید استوری بگذارند و مرا دلتتنگ کنند.
کاش کرونا نبود. کاش ابی توی بزرگراه میخواد، نه توی آشپزخانه..
+امروز رو ثبت میکنم به عنوان اولین پارک کردن توو پارکینگ خونه! البته بعد از 9 ماه گواهینامه گرفتن فکر نمیکنم دستاورد بزرگی باشه. ولی فکر رانندگی هم همیشه منو عصبی میکرد!
- ۹۹/۰۳/۲۱