ادامه دفتر چهارم، یا شاید پنجم..

آخرین مطالب
  • ۰
  • ۰

خیلی زیاد

خیلی ناراحتم 

و عذاب وجدان دارم

به خاطر اینکه خیلی عصبیم... و به عصبانیتم میدون میدم که خودنمایی کنه. کی اینقد وحشی شدم؟ خیلی عصبیم.

و ناراحتم از دست خودم.

از اتفاقاتی که افتاد

از نتایجی که میتونه داشته باشه :(

 

 

 

  • ۰
  • ۰

سیر و دلدرد!

+تا پشت این دستم را داغ کنم کخ دوباره سیر نخورم در هیچ شرایطی. 

 

+تا عزت نفس خودم رت حفظ کنم، سوال نپرسم، حساس نباشم. اگر خطا کرد، ترکش کنم.

 

+تا حرف‌های آدم «منطقی» برایم مهم نباشد‌.

 

±تا درس بخوانم.

  • ۰
  • ۰

رازیانه

کلی حرف برای گفتن هست...

اما فعلا، به حرف آدمایی که میگن‌ رازیانه خوبه و پریود رو منظم میکنه و چه میدونم کجا رو بزرگ میکنه و برای پوست خوبه و فلان! اعتماد نکنید.

از رازیانه فقط دردش نصیب من شد. :/

  • ۰
  • ۰

گزارش

گزارش نوشتم و برای استاد فرستادم. امیدوارم خوشحال باشه و کار کردن با من رو دوست داشته باشه.

  • ۰
  • ۰

ماده تاریک

قبل از اینکه بیام خونه رفتم پیش یکی از استادها و بهش گفتم میخوام باهاش پروژه بگیرم. پرسید چی دوست داری؟ گفتم ریاضی... فیزیک تئوری. گفتم جدی‌ام. گفتم نمیخوام برای ارشد اپلای کنم و برم و همین جا هستم.

نتیجه این شد که دو تا موضوع بهم داده که در مجموع ۱۰-۲۰ تا مقاله هست درباره‌شون کلا! یادمه بچه‌ها ترم پیش پروژه گرفته بودن و کلا کارشون review بود، و موضوعاتشون طوری بود که توو کتاب‌ها بود! 

ولی خب باید برم کلی ذرات و هسته‌ای بخونم که مقاله هارو کامل بفهمم. یه گزارش هم باید بنویسم بفرستم برای استاد. 

دیشبم برای همین بیدار بودم ؛ مقاله میخوندم.... و خب قاعدتا خیلی کم میفهمیدم :)) واقعا هیجان زده‌م از اینکه کلی چیز قشنگ و جدید قراره یاد بگیرم.

این ترم‌، ترم آخرمه،  ۱۲ واحد دارم کلا، ولی ۱۵ تا برمیدارم. 

قبل از اینکه شروع به خوندن کنم، زرافه گفت بذارم یکم بهم چیزای کلی بگه. گفت... داشتم لذت رو توو صورتش میدیدم‌! بعد گفت چرا داری میخندی؟ گفتم به این میخندم که چرا نمیشه از این چیزای قشنگ پول دراورد! :)

 

دیشب تا صبح بیدار بودم صبح خوابیدم و ساعت ۱۰:۳۰ با زنگ خونه بیدار شدم. این بچه رو اوردن اینجا و یه‌ریز داره کارتون میبینه و کرم میریزه.

 

چند روز دیگه تولد زرافه ست.مامانم گیر داده که یه چی براش بگیریم. منم نمیدونم چی واقعا..

  • ۰
  • ۰

هوم

دنیای کوچکیست.

  • ۰
  • ۰

The guy

A guy so desperate about having a girlfriend.  Poor guy. 

  • ۰
  • ۰

هسته‌ای

دیشب خیلی عصبی بودم. خیلی زیاد. همش احساس میکردم میخوام پریود بشم. ولی تقویم میگفت زوده. دیر خوابیدم و صبح پا شدم دوباره درس بخونم. وااااای که چقدر از شب امتحانی خوندن متنفرم. بعدش هم که سلام بر پریود.

رفتم امتحان دادم و اومدم. نمیدونم دلیلش یا وسواسه، یا بلد نبودن زیاد، یا بلد بودن! امتحانای این ترم رو خیلی مینویسم. دوشنبه استاد بهم گفت بسه دیگه همه رو نوشتی! امروزم برگه رو که دادم استاد یه لبخند عجیبی زد، نمیدونم نشونه خوبیه یا نه.

 

یه انیمه دیدم و غمگین شدم. از صبح فقط یذره نون پنیر خوردم و دو تا بستنی. بازم از خوبی های پریود بگم؟

 

حالا با ان وضع باید یه چی دیگه ببینم که بشوره ببره ولی حوصله ندارم. و هم جامد دارم هم گروه.

 

 

 

داشتم فکر میکردم هفته پیش هم دعوا کردیم. واقعا همیشه هفته قبل از پریود شدن من دعوا میکنیم. و تقصیر من نیست همش به خدا.

  • ۰
  • ۰

همون جوری

من فکر میکنم مظلوم نمایی در عین غر زدن و قضاوت کردن آدم ها کار بسیار راحتیه. در واقع راحت ترین کاریه که ما میتونیم برای تبرئه کردن خودمون انجام بدیم.

ولی اگر دقت کنیم میبینیم که خودمون دقیقا همون بدی هایی داریم که داریم ازشون انتقاد میکنیم.

 

من نمیدونم، وقتی یه نفر تو رو دوست داره و تو دوستش نداری، در عین حال تلاش میکنی که بشه و بعد میبینی که نمیشه و نمیتونی و خودت به فنا میری توو این قضیه که هی بگی نه و هی دل بشکنی چون میدونی الان اگه این کارو نکنی بعدا مجبور میشی بدترش رو انجام بدی... من نمیدونم چرا این کارم قابل درک نیست. اونم از طرف کسی که خودش قبول داره توو زندگیش حداقل یک نفر رو به معنای واقعی کلمه بازی داده.

 

اتفاقا هفته پیش بحث مسئولیت بود. زرافه به من میگفت باید مسئولیت کارهایی که با آدما میکنم رو بپذیرم. گفتم تو خودت مگه همین کارها رو نمیکنی؟ تو هم بپذیر. 

ما همه مون یه عنیم. هیچ فرقی هم نمیکنیم. هرکی بیشتر مظلوم نمایی کنه صرفا ضعیف تره. منم ظالمم، آره میدونم.

 

فردا امتحان دارم. این چند روز اینقدر غمگین بودم که حد نداره. اون همه آرزو و بچه‌گی رو یکباره تموم کردن با "خطای انسانی" مگه توجیه میشه.

...شما که روزی یک پست با هشتگ انتقام سخت میذاشتی هم توو هواپیما بودی و کشته شدی یعنی؟ 

  • ۰
  • ۰

خداوندا خداوندا

همین یک آرزو، یک خواست

همین یک بار

ببین غمگین دلم با حسرت و با درد می‌گرید

خداوندا به حق هرچه مردانند،

ببین یک مرد می‌گرید

 

کاش نوری بود... کاش خدا برای من هم نوری قرار میداد تا راه بپیمایم. کاش خودم هم ناشکری نمیکردم البته.