یک خاطره از آزار هفته پیش:
رفته بودم از صفحه اول شناسنامهام کپی بگیرم و متصدی یک آقای فوقالعاده کثیف بود... پلشت. ریش نامرتبی داشت و عرق کرده بود. ماسکش زیر دهانش روی ریشش بود و بهداشت را به منصه ظهور رسانده بود. دستش را هم میکرد تووی دهانش و با لیوانی کثیف توی محیطی عمومی چای میخورد در حالی که نصف چایاش میریخت روی زمین! بعد من میخواستم بعد از کپی گرفتن به این انسان بگویم آقا، برای خانوادهات حداقل یک کم رعایت کن! دیدم ایشان دارد با خانمی که قبل از من داشت کپی میگرفت لاس میزند. توجه نکردم. وقتی از شناسامهام کپی گرفت، تمام صفحاتش را ورق زد! با همان دستهای کثیف :| بعد هم نیمنگاهی حاوی تمسخر به من انداخت و نیمنگاهی به صفحه مربوط به ازدواج و فرزند و گفت "خالیه که!!!" کاش من حاضرجوابتر و پرروتر بودم و میگفتم به اوت ربطی ندارد. اما از زیر ماسک دهنکجی کردم که البته ندید احمق. بعدش با غیظ رفتم بیرون و تمام شناسنامه خالیام را ضدعفونی کردم. و خیلی دوست داشتم برگردم و چهارکلمه حرف حساب نثارش کنم و یاداوری کنم این کارش مصداق آزار است و با شکایت کردن میتوانم از کار بیکارش کنم. اما البته من یک دخترم در خاورمیانه و او هم مردی خاورمیانهای که فکر میکند از دماغ فیل افتاده. البته من باید در این آلودگی و گرما کلی از این اداره به آن اداره بروم شکایتم را پیگیری کنم و در خانه هم با این جمله مواجه باشم که "ولش کن، مرده. بنده خدا زن و بچه هم داره، از نون خوردن میندازیشون."
شاید به نظرتان اصلا مسئله مهمی نباشد، اما باید بگویم شما آنجا نبودید و متن من هم متن آن مرد را منتقل نمیکند. و در هر صورت او وظیفه داشت از صفحه اول شناسنامه من کپی بگیرد، نه این که علاوه بر نگاه کردن اسم و رسمم، سرش را توی ماتحت من فرو کند و بپرسد چرا آقابالاسر ندارم یا تولهای پس نیانداختهام. جواب این سوالها هم البته خیلی واضح است: دلم نمیخواسته!